گلشن طاها


 

نويسنده:محمدحسین غروی اصفهانی




 

بهار آمد هوا چون زلف یارم باز مشکین شد

زمین چون رویش از گلهای رنگارنگ رنگین شد

نگارستان چینی شد زمین از نقش گوناگون

چمن رشک ختن از یاسمین وز بوی نسرین شد

دلِ آشفته شد محو گلی از گلشن طاها

اسیر سنبلی از بوستان آل یاسین شد

چه گویم از گل رویش؟ مپرس از سنبل مویش

ز فیض لعل دل جویش مذاق دهر شیرین شد

به میزان تعادل با گل رویش چه باشد گل

که با آن خرمن سنبل کم از یک خوشه پروین شد

جمال جانفزای او ظهور غیب مکنون بود

دو زلف مشکسای او حجاب عزّ و تمکین شد

به باغ استقامت اولین سرو آن قد و قامت

به میدان کرامت شهسوار ملک تکوین شد
سلیل پاک احمد، زیب وزن مسند سرمد

ابوجعفر محمد، باقر علم نبیّین شد

محیط علم ربّانی، مدار فیض سبحانی

که در ذات و معانی ثانی عقل نخستین شد

حقایق گو، دقائق جو، رقائق جو، شقایق بو

سراج راه حق، کز او رواج دین و آیین شد

مرارتها چشید آن شاه خوبان از بنی مروان

مگر آن تلخ کامی بهر زهرکین به تمرین شد

عجب نبود گر از آن اخگر سوزان سراپا سوخت

چه او را شاهد بزم حقیقت شمع بالین شد

برای یکّه تاز عرصه ی میدان جانبازان

ز جور کینه مروانیان اسب اجل زین شد
 

منبع:www.aviny.com